راهی که گوساله باز کرد
داستانی که می خوام براتون تعریف کنم، داستان یک گوساله هست که در جنگل یک راه رو باز می کنه و …
و اما مشروح ماجرا ! :
روزی، گوسالهای باید از جنگل بکری میگذشت تا به چراگاه برسد. گوسالهی بیفکری بود و راه پر پیچ و خم و پر فراز و نشیبی برای خود باز کرد.
روز بعد، سگی که از آن جا میگذشت، از همان مسیر که باز شده بود استفاده کرد و از جنگل گذشت. مدتی بعد، چوپان
گله ای ، آن راه را باز دید و گلهاش را وادار کرد از آن جا عبور کنند.
مدتی بعد، انسانها هم از همین راه استفاده کردند: میآمدند و میرفتند،به راست و چپ میپیچیدند، بالا میرفتند و پایین میآمدند،شکوه میکردند و آزار میدیدند و حق هم داشتند. اما هیچ کس سعی نکرد راه جدید باز کند.
مدتی بعد، آن کوه راه، خیابانی شد. حیوانات بیچاره زیر بارهای سنگین، از پا میافتادند و مجبور بودند راهی که میتوانستند در سی دقیقه طی کنند، سه ساعته بروند، مجبور بودند که همان راهی را بپیمایند که گوسالهای گشوده بود.
سالها گذشت و آن خیابان، جادهی اصلی یک روستا شد، و بعد شد خیابان اصلی یک شهر. همه از مسیر این خیابان شکایت داشتند، مسیر بسیار بدی بود.
در همین حال، جنگل پیر و خردمند میخندید و میدید که انسانها دوست دارند مانند کوران، راهی را که قبلا باز شده، طی کنند، و هرگز از خود نپرسند که آیا راه بهتری وجود دارد یا نه؟
آیا تو دوست عزیز هم مثل بقیه انسان ها دوست داری با روش های قدیمی، دنبال موفقیت باشی یا می خوای مثل برق و باد رشد کنی و با تکنیک هایی که یادت میدم، خیلی سریع همه رقبای خودت در هر زمینه ای رو پشت سر بگذاری ؟
پس مقالات و محصولات سایت رو از دست نده :)
دوستدار شما – علی جاودانی
محقق و مدرس موفقیت
salam
lotfan dastan haye injoori ziad bezarin merci
مطلب خوب و قابل تاملی بود.
ممنون و سپاس گذارم ازتون ،همیشه شاد سلامت سعادتمند در دنیا و اخرت باشید ♥
merci az shoma . ziba bood
به نظرم بیشتر ما آدم ها از گوساله ها هم نادان تر هستیم ! چون اصلا به اتفاقات و کارها توجه نمی کنیم .
خیلی زیبا و آموزنده بود
لطفا داستان های بیشتری در سایت خوبتون بذارین
تشکر از اقای جاودانی بابت این سایت جدید
واقعاً که جای تامل داره … ما در زندگی هر کدوممون می تونیم راه های بهتری رو کشف کنیم . البته اگه خودمون رو تکون بدیم!