لیوان رو بذار زمین
امروز می خوام یه داستان خوب و آموزنده براتون بگم. داستانی که خوب میشه ازش نتیجه گرفت.
هیچ چیز مثل داستان نمی تونه ذهن ما رو به چالش بکشه و در ناخودآگاه ما ثبت بشه … در این بخش داستان های انگیزشی و موفقیت زیبا رو با شما در میان می گذارم.
امروز می خوام یه داستان خوب و آموزنده براتون بگم. داستانی که خوب میشه ازش نتیجه گرفت.
امروز ایمیلی بهم رسید با همین عنوان : سر گذشت یک شاگرد تنبل ! من با اینکه معمولاً سرم مشغول تحقیق و مطالعه و اینور اونور رفتن هست، ولی به ایمیل هایی که مستقیم بهم ارسال میشن، وقت می گذارم. این ایمیل چون یک قانون رو در دل خودش داشت، گفتم با شما هم در میان بگذارم.
در این قسمت برای شما دوست خوبم، یه خاطره شیرین از دکتر حسابی و ملاقات ایشون با انیشتن حاضر کردم. این متن رو خوب مطالعه کنین.
داستانی که می خوام براتون تعریف کنم، داستان یک گوساله هست که در جنگل یک راه رو باز می کنه و …
مثال هایی قابل تامل از قدرت قانون تجسم
حتماً قانون جاذبه و تجسم رو می شناسی و جسته گریخته هم اونو تست کردی . اینجا چند مثال خوب از قدرت این قانون برات حاضر کردم .
لطفاً با حوصله و تعمق بخوانید فکر کنم ارزش وقت گذاشتن دارد
متنی بسیار زیبا و قابل تامل :
آموزگار سر کلاس گفت:
“کشتی مسافران را بر عرشه داشت؛ و در حال گردش و سیاحت بودند.
قصد تفریح داشتند.
امّا، همه چیز همیشه بر وفق مراد آدمی نیست!
ادامه متن →
مورچه کوچکی بود که هر روز صبح زود سرکار حاضر می شد و بلافاصله کار خود را شروع می کرد.
مورچه خیلی کار می کرد و تولید زیادی داشت و از کارش راضی بود.
سلطان جنگل (شیر) از فعالیت مورچه که بدون رئیس کار می کرد، متعجب بود.
ادامه متن →
« نابینای زیبا اندیش »
مردی در یک خانهی کوچک، با باغچهای بزرگ و بسیار زیبا زندگی میکرد.
او چند سال پیش در اثر یک تصادف، بینایی خود را از دست داده بود و همهی اوقات فراغتش را در آن باغچه به سر میبرد. گیاهان را آب میداد، به چمنها میرسید و رزها را هرس میکرد. باغچه در بهار، تابستان و پاییز، منظرهای دلانگیز داشت و سرشار از رنگهای شاد بود.
روزی، شخصی که ماجرای باغبان نابینا را شنیده بود، به دیدار او آمد.