زندگی مثل یک کامواست؛ از دستت که در برود می‌شود کلاف

◀️ زندگى مثل یک کامواست

از دستت که در برود،
مى شود کلاف سر در گم،گره مى خورد، میپیچد به هم، گره گره مى شود
بعد باید صبورى کنى، گره را به وقتش با حوصله وا کنى

زیاد که کلنجار بروى، گره بزرگتر مى شود، کورتر مى شود
یک جایى دیگر کارى نمى شود کرد، باید سر و ته کلاف را برید

یک گره ى ظریف و کوچک زد، بعد آن گره را توى بافتنى جورى قایم کرد، محوکرد، جورى که معلوم نشود.

” یادمان باشد ”
گره هاى توى کلاف
همان دلخورى هاى کوچک و بزرگند
همان کینه هاى چند ساله
همان آموزش ندیده بودن ها
همان سیاست بلد نبودن ها
همان لجبازی ها
باید یک جایى تمامش کرد
سر و تهش را برید.

زندگى به بندى بند استْ به نام “حرمت” که اگر پاره شود تمام است..

 

0 پاسخ ها

نظر بدهید

مایل به ملحق شدن به بحث هستید ؟
تمایل به کمک

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

*