آهن ربا و قانون جذب

نقش ایمان و عمل در موفقیت

چگونه ایمان و عمل همدیگه رو کامل می کنن؟

داستانک روانشناسی

“مهتاب نورش رو پهن کرده توی کویر، سکوت اینجا عجیب است و البته غریب همه چیز هست جز تُن صدای آرامش بخش تو.جای خالیت لحظه به لحظه بیشتر پر رنگتر میشه”

اینها جملاتی بود که در دل کویر فرستادم برای محمد ؛محمد شوهرم است سه سالی میشود با هم ازدواج کرده ایم .

درست ده ماه پیش بود که از دست حرف و کنایه های آشناها کلافه شده بودم یکی میگفت :بچه نمیخوایید یا میخوایید و بچه دار نمیشید؟
دیگری میگفت :ببین اگر شوهرت رو در بند بچه نکنی از دستت میره ها!

من بر اثر همین حرفها تصمیم گرفتم اقدام به بچه دار شدن کنیم که با مخالف بودن محمد روبرو شدم.
ایمانم به من میگفت که نباید به این صحبتها اهمیت دهم مخصوصا تا وقتی که من و محمد خودمان از ته دل بچه نخواهیم و شرایط مناسب را فراهم نکرده اییم من هنوز بیست سالم نشده و محمد هم عجله ایی برای بچه ندارد،

محمد شوهر خوبم هم همصدا با ایمانم همین را میگفت اما انگار ایمان من بدون عمل بود فقط در دلم حقیقت را میدیدم و در ظاهر رفتارهام هیچ اثری نداشت…

محمد که دید نمیتواند عملم را با ایمانم همراه کند منو تشویق به فعالیتی جدید کرد تا شاید از تصمیم اشتباهم فاصله بگیرم تصمیمی که چیزی جز حرف مردم انگیزه ی دیگری نداشت، دوربینی برایم تهیه کرد ،اوایل تنها سوژه ی عکسهایم محمد بود 😅 هیچ عکسی را پاک نکرده ام هر وقت به سراغشان میروم نا خوداگاه خنده ام میگرد با آن ژست های خنده دار محمد😂

از وقتی دوربین به دست شده ام این اولین باریست که به تور کویر گردی میام
اونقدر اینجا نیروی جاذبه ی قوی ایی داره که حیفم میاد به تماشا ننشینمش،به همین خاطر کمتر عکس میگرم و بیشتر تماشا میکنم.

از قاب دوربین همه چیز فرق میکند حس زنده بودنش را از دست میدهد شاید هم من هنوز عکاس خُبره ایی نشده ام که بتوانم حس کویر را با عکسم همراه کنم.

خاموشی کویر ترغیبم کرده بود از گروه مقداری فاصله بگیرم ،بعد از پیامم به محمد فکرم به سمت مسائل زندگیم رفت … صفحه ی گوشی همچنان روشن است، میروم سراغ کانال *موفقیت شخصی وهمسرداری* کانالی که خیلی در این مدت کمکم کرده. استاد جاودانی نوشته ” ایمان بدون عمل بی ثمر است همان گونه که عمل بدون ایمان بی نتیجه است و مَثَل تخم کدو رو زده” مطلب رو کامل نخوانده ام که صدای زهرا در گوشم می پیچید؛

-مهتاب،مهتاب
دختر پاشو بیا اینجا استاد میخواد درسِ عکس از کویر رو شروع کنه
اومدی اینجا عکس بگیری یا پیام بدی؟بیا دیگه

با عجله صفحه ی گوشی را خاموش کردم اما در ذهنم مشعلی روشن شده بود که خیال خاموشی نداشت…رفتم سمت گروه

زهرا دختر فوق العاده ایی بود،خیلی درک بالایی داشت… داستان آشنایی من با کانال تلگرامی که گفتم هم بر میگرده با دوستی من با زهرا.

سرا پا گوش شده ام به صحبتهای استاد عکاسی

– برای عکس از کویر باید خالی باشید مثل خود کویر تا بتوانید حس و حال اینجا را ثبت کنید…
سعی کردم ذهنم را از مسائل خانه خالی کنم از اینکه هنوز موفق به همراه کردن ایمانم با عملم در رابطه با بچه دار شدن نشده ام .
گام به گام با حرفهای استاد پیش میروم

-بعد از خالی شدن ذهنتون کادر عکس رو تنظیم کنید و ترکیب بندی فراموش نشه حالا نیروی ایمانتون به خالق کویر رو همراه با فشار دادن دکمه شاتر به عمل وارد کنید.

تمام کارها را پشت هم انجام دادم ،بلافاصله نتیجه ی ثبتم را دیدم فوق العاده شده است .

استاد یکی یکی نتایج را میبیند و نظرش را میگوید، به عکس من که میرسد این جملات رامیگوید:

-“کادر بندی با یک ترکیب بندی عالی و نور سنجی خوب که از شناخت محیط بر میخیزد ،همه وهمه باعث انتقال حس زنده بودن عکس شده آفرین عالیست. “

صحبتهای استاد در مورد عکسم که به اینجا رسید متوجه یک اتفاق عالی شدم ؛

خدای من!شاید این یک اتفاق ساده باشه اما من به بزرگترین اتفاق زندگیم رسیدم همراه کردن عملم با ایمان !!
مطمئن شدم میتوانم در سایر مسائل نیز همین رویه را در پیش بگیرم تا نتیجه بگیرم

.دقیقا مثل ثبت فوق العاده ام که سالها بعد عکس پر افتخاری در دنیای عکاسی شناخته شد . و راز این ثبت ایمان و عملی بود که هر دو باهم ظهور پیدا کرد.

0 پاسخ ها

نظر بدهید

مایل به ملحق شدن به بحث هستید ؟
تمایل به کمک

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

*