باور

آیا چشم زخم حقیقت دارد؟

چشم زخم و راهکار مقابله با آن

داستانک روانشناسی

خانوم همسایه ی طبقه ی بالا برای اولین بار اومد اینجا یه خورده که نشست شروع کرد :
وااای خوش به حالت چقد بچت آرومه ،
واای چه خوب وسایلت رو چیدی ،
واای چه خوب که شوهرت کار درست و حسابی داره هی گفت و گفت!

یکی نبود بهش بگه بجای استفاده از اون چشم ِشورت یکم از این شیرینی ها بخور و پاشو برو!!! 😒

حالا خوبه خودش چیزی از ما کم نداره ،
ماشینشون از اون های لوکساست،
خونه هم که از خودشون دارن ،
مثل ما مستاجر هم نیستن،
شوهرش سر تا پاشوطلا گرفته،
ماشالله سه تا بچه هم که داره خدا وکیل من نمیدونم چطور زندگی ما نظرش رو میگیره!!!

✅ سالار هم که هی میگفت از این شکلات ها میخوام چش غره ایی بهش رفتم و متوجه ش کردم که شکلات برای اون نیست !آخه کی حوصله داره پس فردا برای دندون درد بچه سه ساله پاشه بره دندون پزشکی !!!

همسایه ی چش شورمون پاش رو که از در خونه بیرون گذاشت نا آرومی سالار شروع شد
وااااای که از دست این نظر تنگها چه باید بکنم؟! 😭

دریخچال رو باز کردم هیچ تخم مرغی نبود! خاک بر سرم! حالا چجوری اثر این نظر رفتن زندگیم و خنثی کنم

بی معطلی به ساسان زنگ زدم:
– سلام آقا خوبی؟
– ممنون تو چطوری؟صدای گریه ی سالار هست؟

-آره ،خودم هم اصلا خوب نیستم فک کنم دوباره باید برم پیش دعا نویسه!
ساسان با کلافگی خاصی گفت:باز چی شده؟
-چی میخواستی بشه باز یکی از این نظر تنگا اومده زندگیمون رو دید سالار رو دید هنوز نرفته بود که نا آرومی سالار شروع شده

-خب چرا ساکتش نمیکنی؟شاید چیزی ناراحتش کرده،چیزی نمیخواد؟
-چی میگی واسه خودت من میدونم یا تو؟ ببین داری میای تخم مرغ بگیر یادت نره ها تا تخم مرغ دور سرش نچرخونم و نشکنه اثر نظر سوءش از بین نمیره! 🙃

-یه شونه تخم مرغ به این زودی تموم شد؟
-آره دیگه مگه نمیبینی دورمون پر شده از آدمهای نظر تنگ!!!!
-چی بگم والا….
-هیچی نگو تخم مرغ بخر .خدا حافظ
-خدا حافظ

💯 اینها خلاصه ی روز گذشته ی همسرِمحترمِ برادرم بود که از سر بیکاری پشت تلفن برام شرح میداد…

حرفاش که تموم شد خند هام رو پنهون کردم و گفتم زن داداش ِگلم شاید خانووم همسایه داشته بهت نکات مثبت زندگیت رو میگفته!

در جوابم گفت : ای بابا تو هم عین ساسان باور نداری بذار یه بار سرت بیاد میفهمی من چی میگم ببین تخم مرغ رو که دور سر سالار میچرخوندم تا اسم این همسایمون اومد ،تخم مرغه از هم پاشید بدون فشار اضافی دست من باور کن.

😳😄دلم به حال تخم مرغهای بدبخت میسوزه که اینطوری حروم میشن.😐 ادامه میده:حالا خوب شد با همین تخم مرغه رفع شد وگرنه کی حوصله داشت بره پیش دعا نویس.😳😄

چیزی در جوابش نگفتم. احوال سالار رو جویا میشم میگم خوب به بچه شکلات میدادی بعدش هم یه مسواک میزدی، شاید دلیل گریه هاش همین بوده؟

نه بابا گریه به خاطر یه شکلات؟ تازه کی حوصله ی مسواک زدن برای بچه ی سه ساله رو داره!!!😳😄

من موندم این همسر محترم برادرم با این بی حوصلگیش چطور حوصله ی دفع چشم و نظررو داره😏

براش از ته دل آرزوی افزایش سواد زندگی و آشنایی با واقعیات جهان هستی و آشنایی با واقعیات قران رو میکنم، آرزو میکنم عوض اینکه چشمش به ظاهر زندگی بقیه باشه یه کم به فکر باطن افکار خودش باشه ،کاری از دستم بر نمیاد فقط در تلگرام براش لینک کانال موفقیت شخصی و همسرداری رو میذارم که خودم فقط با سمینارهاش تونستم زندگیم رو بسازم (مخصوصا بحث چشم زخم فوق العاده ش در سمینار دوم) و نمیدونم حوصلش بشه روی لینک بزنه یا نه!😂😂

0 پاسخ ها

نظر بدهید

مایل به ملحق شدن به بحث هستید ؟
تمایل به کمک

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

*